«انتخاب»
بعد از انتخابهای اجباری تقدیر، نوبت انتخاب ما میرسد که از کدامین راه باید رفت؟ من برای حیات فردی خویش انتخاب میکنم اما آیا این انتخابِ من است؟ یا نه بنا بر زمانهای که در آن زندگی میکنم، هژمونی غالب، دارد ارزشها و اندیشه و نحوهی تفکر من را هدایت میکند بیآنکه بدانم!؟. سلطه و قدرتِ حاکم بر زمانه، تفکرش را نه با زور بلکه با رضایت در جامعه درونی میکند. واقعیت را به آن شکل که میخواهد به ما ارائه میدهد و ما را وادار میکند به همان شکل فکر کرده و زندگی را تجربه کنیم! و هراسآور و عجیب است که باور داریم اینها اعتقادات ماست! به قول آلتوسر : «تجسم رابطهی غیرواقعی افراد با شرایط واقعی که در آن زندگی میکنند.» و حال در این شرایط اگر فردی از این عامل نقشپذیرِ تفکر حاکم بیرون بیاید و بخواهد عامل نقشپذیر تفکر خویش باشد، میشود همچون نتی خارج که گوشها را آزار میدهد! هر زمانهای پارادایم خود را دارد و همین نتهای خارج با مقاومت توانستند آن سلطهی تفکر حاکم را بشکنند اما دوباره اندیشهای دیگر بر صندلی قدرت مینشیند و...!
گویا فرایند قدرت همیشه پایدار میماند و فقط فرم آن تغییر میکند! تا کجا؟ نمیدانم! فقط میدانم اگر هوشیار نباشیم در دام پارادایمهای پذیرفته شدهی زمان گیر خواهیم کرد و هرگز از مرحلهی توهم داشتن آگاهی(conciousness) عبور نکرده تا چه برسد رسیدن به خودآگاهی (self_conciousness) و در نهایت عمری را با توهم انتخاب سپری خواهیم کرد.
مریم برهانی
دیدگاه خود را بنویسید